این واژه که همراه خود ویرانی به دنبال دارد، همواره در تعاریف بزرگان ادبیات واژهای منفور تلقی میشود. خصوصا اگر داستاننویسی مانند هاینریش بل از آن سخن بگوید که خود سالها در آن حضور داشته و از نزدیک آن را لمس کرده است، آن هنگام واژه واژه توصیفات او به دل مینشیند و میتوان آن را از اعماق وجود باور کرد.
هاینریش بل، متولد 1917 در آلمان است. او اولین داستانهای کوتاهش را در 1947 در مجلات مختلف به چاپ رساند که بخشی از آنها به ادبیات پس از جنگ و بخشی به ادبیات ویرانهها تعلق دارند. اغلب این آثار به تجربه شخصی بل از جنگ و همینطور ویرانی سرزمین آلمان پس از جنگ میپردازند. بل، بعضی از بهترین داستانهایش را در 1950 در مجموعهای با عنوان بیگانه، وقتی رسیدی به اسپا و... منتشر کرد که باعث شهرت او در مقام نویسنده داستان کوتاه شد. بسیاری از آثار او از درخشانترین آثار ادبی قرن بیستم آلمان به حساب میآیند. هاینریش بل در 1972 نوبل ادبیات را از آن خود کرد.
در کتاب میراث، نویسنده راوی یک قتل است؛ قتلی که در قالب یک داستان با تمام جزئیاتش در جبهه جنگ آلمان و روسیه به تصویر کشیده میشود. ونک که سربازی آلمانی است، راوی این داستان است. از شروع داستان وقتی که او به سمت محل خدمتش به راه میافتد گویی خواننده را نیز با خود میبرد. توصیفهای او از مزرعه متروکی که از آن میگذرد و از دوچرخه پر وسر و صدایش آنقدر زیبا و ملموس است که گاهی حس میکنید شما نیز صدای چرخهای کهنه و فرسوده آن را میشنوید.
ونک در جایگاه راوی داستان کمکم از محل خدمت وارد صحنه جنگ میشود. در جنگ سربازها زیادند و وجدانها کم. مقتول داستان که دوست ونک و استوار است، هنوز آنقدر برایش وجدان باقیمانده است که دلش برای سربازانش بسوزد و مراقب جیره غذایی آنان باشد تا اینکه بالاخره جانش را بر سر این دلواپسی میگذارد.
محبت دوست ونک در قدوقواره جنگ و این ویرانهها نیست، گویی دیگر درجه داران از این کار او زیاد خوششان نمیآید. ونک هرگز چهره قاتل دوستش (شنکر) را فراموش نمیکند، زیرا هیکل چاق و فربه او با آن درجههای قلابیاش در میان هیکل نحیف و خواب زده سربازان خودنمایی میکند.مظلومیت سربازان آلمانی در این پادگان که ظلم بر آنها حکومت میکند، یکی از اهداف نوشتن این داستان است؛ سربازانی که خوابیدن در شب حتی برای مدتی کوتاه از آرزوهای دستنیافتنیشان محسوب میشود.
شاید دست گذاشتن روی همین موضوعات ساده و پیش پاافتاده از هاینریش نویسندهای بزرگ ساخته باشد. جیره کم سربازان در طول خدمت و ناچاری آنها در به استقبال رفتن مرگ شاید دیگر مسائلی پیش پا افتاده باشد، اما هاینریش استادانه دوباره به آنها نگاه میکند؛ با نگاهی تازه با چشمانی که خود از جنگ برگشتهاند و تمام این اتفاقات را بارها مرور کردهاند.
میراث، کتابی است سرشار از یادگارهای ابدی و میراث هیچ جنگی به اندازه مرگ بزرگان آن نبرد در خاطرهها جاودانه نیست. میراث، کتابی است که با تمام شدنش بوی نمناک پادگان، درجههای بیکفایتی روی دوش استوارها و عطر جنگلهای اطراف پادگان را میتوان بارها به خاطر آورد، هرچند دیگر سالها از آن همه خاطرات تلخ دوران جنگ گذشته باشد.